دو فرشته
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۸۹، ۰۷:۱۵ ق.ظ
دو فرشته
دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند
فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو
فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها
گذاشتند. فرشته
پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته
جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ
داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان
نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر،
رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند.
گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی
چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو
کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی
دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."
فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند
بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که
آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم
و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای
گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را
به او دادم. همه امور بدان گونه که می نمایند
نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
۸۹/۰۴/۱۶